مارتی با اضطراب دست و پنجه نرم می کند و خواهرش او را متقاعد می کند تا به دیدن روانپزشکی معروف به نام دکتر آیک برود.

دکتر آیک مارتی را قانع می کند تا بر میتصوا بگیرد (در آیین یهودیت، مردی که به سن 83 سالگی برسد، بر میتصوا را جشن می گیرد). این موضوع فیلیس را ناراحت می کند.

مارتی دکتر آیک را دعوت می کند تا به تجارت خانوادگی کمک کند. فیلیس احساس می کند دارد برادرش را از دست می دهد و تصمیم می گیرد خودش کنترل اوضاع را به دست بگیرد.

دکتر آیک مارتی را قانع میکند تا به همراه او یک موسسۀ خیریه باز کند. مارتی و یک کارمند زن در مغازه قاب عکس فروشی به یکدیگر علاقه پیدا می کنند.

زمانیکه دکتر آیک با تجربه تلخ از دست دادن یکی از اعضای خانواده مواجه می شود، مارتی او را به خانه خود در همپتونز دعوت می کند.

دکتر آیک و مارتی چندین مهمانی پرخرج در خانه خانواده همپتون برگزار می کنند و بیشتر مخارج بر عهده مارتی بوده است.

مارتی در نظر دارد کمپانی را به نیوجرسی منتقل کند، اما آیا این حد و مرزی است که حتی دکتر آیک هم نمی تواند از آن گذر کند؟

مارتی رفتار دکتر آیک را به روی او می آورد و تلاش می کند با گذشته ای که او از خودش باقی گذاشته پیوندی دوباره برقرار کند.