در سال 1968، جواو شغل جدیدش را در گلوریا دو ریباتژو در خط مقدم جنگی سرد برای نفوذ بر افکار، آغاز می کند. او اما ماموریتی بزرگتر دارد.

خطر نزدیک می شود. جیمز تلاش می کند مسئول گم شدن سیلندر را بیاید. اورسولا از جواو که ذهنش درگیر خاطراتی از جنگ است، حمایت می کند.

پس از آنکه جواو مخفیانه گوش می ایستد و سپس با گنزالو رو در رو می شود، موضوع پیچیده می شود. الکساندر نیز تردیدهای خود را آشکار می کند.

پس از کالبدشکافی، جیمز داک را تحت فشار می گذارد. در شب نشینی پرشور ان، غذا و نوشیدنی و البته در کنار آن اطلاعات محرمانه ای سرو می شود! وقتی کارولینا به رویایش دست پیدا می کند، گرد و خاکی به پا می شود!

آیا او جشن و سرور به پا خواهد کرد؟ جیمز از ژوآ می خواهد که یک دانشمند شوروی پناهنده را همراهی کند. کارولینا پناهگاهی می یابد و معمای میا همچنان به قوت خود باقیست.

جنگ در همه جبهه ها شدت می گیرد. درحالیکه جیمز ژوآاو را سین جیم می کند، به فرناندو شلیک می شود. هنریک یک جایگاه کلیدی به دست می آورد. سی آی ای به دنبال یک خبرچین می گردد.

یک شب سخت می گذرد و روزی سخت تر از آن فرا می رسد: ژوآاوی درمانده که نزدیک است لو برود از کارولینا کمک می خواهد. بیل حقیقتی درباره داک کشف می کند.

ژواو باید در بیمارستان خیلی زود فکرش را کار بیاندازد. ملاقات با یک روانپزشک منجبر به آشکار شدن یک راز می شود.

سوفیا به صحنه آتش سوزی باز می گردد. پارکر نیز حضور خود را در «ررت» آشکار می کند. درحالیکه ژائو تلاش می کند به مرکز یک حادثه قتل برود، درگیری شکل می گیرد.

ژوآئو به بالا و پایین های گذشته و آینده فکر می کند. ان خبر بدی دریافت می کند و گونجالو ناگهان به مال و منال زیادی می رسد. همه راه ها به پایان غیرمنتظره ای ختم می شوند.